علم اقتصاد و کاربردهای آن
علم اقتصاد، شاخهای از علوم اجتماعی است که نزدیک به دو قرن از عمر آن میگذرد. اقتصاد ترجمه انگلیسی کلمه (Economy) است که ریشه لغوی آن از دو کلمه یونانی ایکو (Oiko) یعنی اموال و نومو (Nomo) به معنای اداره تشکیل شده است. تا اواسط قرن هجدهم که علم اقتصاد در مراحل ابتدایی بود این علم را ترکیبی از مباحث سیاسی، اخلاقی، فلسفه و منطق می دانستند و فلسفهدانان یونانی مانند ارسطو و افلاطون معتقد بودند علم اقتصاد هنر مدیریت خانواده است و با استفاده از آن میتوان مدیریت امور اقتصادی را به خوبی انجام داد.
در یک تعریف کلی میتوان گفت، اقتصاد علمی است که بررسی میکند اشخاص، دولتها، شرکتها و کشورها چگونه امکانات و عوامل تولید کمیاب و محدود موجود در طبیعت را به تولید کالاها و خدماتی اختصاص دهند که آن کالاها و خدمات بتواند بیشترین خواسته و نیازمندیهای نامحدود بشر را تامین کنند. برخلاف تصور عام تمام هدف علم اقتصاد سودآوری نیست بلکه هر فرد یا جامعه یا بنگاه پس از تعیین اهداف خود برای یافتن بهترین راه رسیدن به اهدافش از علم اقتصاد کمک میگیرد.
پس محور مرکزی بحث های مباحث اقتصادی کارائی است. در فرهنگ لغت آکسفورد و بیزینس دیکشنری اقتصاد را اینگونه تعریف کرده است:” اقتصاد ارتباط میان تولید، تجارت و عرضه پول در یک کشور یا منطقه مشخص و شبکهای از تولیدکنندگان، توزیعکنندگان و مصرفکنندگان کالاها و خدمات در یک مکان، منطقه و یا کشور” است.
اقتصاددان های برجسته ای در طول تاریخ برداشتهای مختلفی از علم اقتصاد ارائه کرده اند؛ برای مثال آلفرد مارشال اقتصاددان برجسته قرن نوزدهم در کتابش «مبانی علم اقتصاد»، اقتصاد را مطالعه بشر در مسیر عادی زندگی میخواند. او معتقد است «این علم در واقع آن قسمت از مطالعه جوامع انسانی است که از دیدگاه اجتماعی رفاه مادی بشر را تامین میکند.»
آدام اسمیت که از او با عنوان پدر علم اقتصاد مدرن یاد میشود اقتصاد را علم ثروت میداند و کتاب پرارزشش را نیز «تحقیقی پیرامون ماهیت و ثروت ملل» نام نهاده است. دیوید ریکاردو از اقتصاد به عنوان علم توزیع ثروت نام می برد و جان استیوارت هدف اقتصاد را بررسی ماهیت ثروت از طریق قواعد تولید و توزیع میخواند.
از نظر لیونل رابینز اقتصاد علم تخصیص منابع محدود است. این اقتصاددان انگلیسی در این رابطه میگوید «اقتصاد علمی است که به بررسی رفتار بشری به عنوان رابطه میان اهداف و وسایل محدود که میتوانند استفاده دیگری نیز داشته باشند میپردازد.»
امروزه ملاحظه میشود که قلمرو و ماهیت این علم گسترش یافته و تکامل پیدا کرده است. ولی با این حال چون در حال حاضر هنوز قادر به حل مشکلات اقتصادی موجود درکشورهای مختلف جهان نیست، کماکان «علمی در حال تکامل» تلقی میشود.
کانون توجه علم اقتصاد بر این است که عوامل اقتصادی چگونه رفتار و تعامل میکنند و اقتصادهای مختلف چگونه کار میکنند. در این راستا، یک تقسیمبندی اولیه کتابهای پایهای اقتصاد، اقتصاد خرد (Microeconomics) دربرابر اقتصاد کلان (Macroeconomics) است. اقتصاد خرد، رفتار عوامل پایهای اقتصاد، شامل عوامل فردی مانند خانوارها و شرکتها یا خریداران و فروشندگان و یا به طور کلی مصرفکنندههای انفرادی را بررسی میکند. در مقابل اقتصاد کلان، کلیت اقتصاد و عوامل مؤثر بر آن شامل بیکاری، تورم، رشد اقتصادی و سیاست پولی و مالی را تحلیل میکند.
به طور کلی میتوان گفت اقتصاد خرد در پی پاسخگویی به دو سؤال زیر شکل گرفته است که:
۱- یک فرد چگونه امکانات محدود خود را (مانند بودجه، وقت و …) بین کالاها و خدمات مختلف تخصیص دهد تا به هدف خود که فرض میشود حداکثر مطلوبیت است، دسترسی پیدا کند؟
۲- یک بنگاه چگونه امکانات محدود خود (مانند پولی که برای تولید می خواهد هزینه نماید) را صرف استخدام عوامل تولید نماید تا به هدف خود که فرض میشود حداکثر تولید یا سود است دسترسی پیدا کند؟
درحالی که اقتصاد کلان در پی پاسخگویی به این سؤال است که:
امکانات محدود یک جامعه مانند نیروی انسانی، سرمایه و … چگونه تخصیص یابد تا به حداکثر اهداف جامعه (مثل اشتغال، ثبات قیمت ها، رشد تولید و …) دسترسی پیدا کند؟
حال به تعریف اقتصاد خرد، اقتصاد کلان و کارایی هر یک میپردازیم:
اقتصاد خرد چیست؟
اقتصاد خرد علمی است چگونگی رفتار انسانها و انتخابهایشان را در سطح واحدهای کوچک اقتصادی مانند یک واحد تولیدی یک بنگاه اقتصادی، یک صنعت یا بازار یک کالای خاص بررسی میکند و به چگونگی تعامل بین تقاضا کنندهها و عرضهکنندگان و عوامل مؤثر در انتخاب خریـداران میپردازد. اقتصاد خرد نشان میدهد که چرا کالاهای مختلف ارزشهای مختلف دارند، چگونه افراد میتوانند تصمیمات کارآمدتر و سازندهتری بگیرند و اینکه افراد چگونه میتوانند بهترین هماهنگی و همکاری را با یکدیگر داشته باشند.
اگر بخواهیم کلی صحبت کنیم، اقتصاد خرد در مقایسه با اقتصاد کلان دانشی کاملتر، پیشرفتهتر و دقیقتر است. به عبارتی اقتصاد خرد به اشخاص به عنوان کارگران و تولیدکنندگان سرمایه، و همچنین مصرفکنندگان نهایی و به شرکتهای اقتصادی به عنوان مصرفکنندهگان سرمایه و کار، و تولیدکنندگان محصول نگاه میکند.
اقتصاد خرد چه فایدهایی دارد؟
هدف اقتصاد خرد این است که اگر شرایط به شکل مشخصی تغییر یابد، باید در انتظار چه چیزی باشیم و اقتصاد خرد به دنبال توضیح اینکه چهچیزی در بازار باید اتفاق بیفتد نیست. اقتصاد خرد به الگوی عرضه و تقاضا برای کالاها و خدمات و همچنین تعیین قیمتهای خروجی در بازارهای خاص توجه دارد و معمولاً در بازارهایی که در آنها کالاها در حال خرید و فروش هستند دارای کاربرد است.
یکی از اهداف اقتصاد خرد بررسی بازار و برقرار کردن یک رابطه نسبی پولی بین کالاها و خدمات است. برای مثال اقتصاد خرد به ما میگوید که اگر یک کارخانه تولیدکننده خودرو، قیمت خودروهایش را افزایش دهد، مصرف کننده در مقایسه با قبل تمایل کمتری برای خرید خودرو خواهد داشت یا اگر یک معدن بزرگ مس در آفریقای جنوبی سقوط کند، قیمت مس افزایش پیدا خواهد کرد چرا که منابع طبیعی محدود هستند. اقتصاد خرد باید بتواند به یک سرمایهگذار نشان دهد که چرا سهام یک شرکت ممکن است سقوط کند، اگر مصرف کنندهها تعداد کمتری از محصولاتش را خریداری کنند.
روشهای اقتصاد خرد چگونه است؟
در سال ۱۸۷۴ لئون والراس در کتاب «المانهای اقتصاد محض» نظریهی تعادل عمومی را منتشر کرد شانزده سال بعد نظریهی تعادل جزئی توسط آلفرد مارشال در کتاب «اصول اقتصاد» منتشر شد. این نظریات پایه و اساس بیشتر مطالعات جدیدی که در اقتصاد خرد انجام میشود را شکل میدهند. این روشها میکوشند رفتار انسان را با زبان عملیاتی ریاضی نمایش دهند. در نتیجه اقتصاددانان میتوانند به کمک یک مدل ریاضی آزمونپذیر رفتار انسانها را تشخیص دهند. این دو روش جزئی از اقتصاد نئوکلاسیک محسوب میشوند.
در اقتصاد نئوکلاسیک باید فرضیههای قابل اندازهگیری درباره اتفاقات اقتصادی ساخته شوند، سپس از شواهد تجربی برای تشخیص اینکه کدام فرضیه بهتر کار میکند استفاده میشود. برخلاف فیزیکدانها و بیولوژیستها، اقتصاددانها نمیتوانند آزمایشهای خود را تکرار کنند. در نتیجه اقتصاددانهای نئوکلاسیک فرضیههای درباره بازار را سادهسازی میکنند. از جمله موارد سادهسازی میتوان به فرض دانش کامل، تعداد نامحدود فروشنده و خریدار، کالاهای همسان یا فرض ثابت بودن رابطهی متغیرها برای رسیدن به راه حل اشاره کرد. کارایی اقتصادخرد از طریق میزان انطباق بازار واقعی با قوانینی که مدلها پیشنهاد میدهند، مشخص میشود.
اقتصاد کلان چیست؟
این شاخه بر روی روندهای اقتصادی و اینکه علم اقتصاد چگونه مانند یک «کل» حرکت میکند متمرکز است. اقتصادکلان به مطالعه پدیدههای اقتصادی با دید وسیعتری در مقایسه با اقتصاد خرد درجامعه یا یک کشور میپردازد برای مثال درآمد ملی، سطح تولید یا خالص درآمد ملی نمونههای از مسائلی است که اقتصاد کلان به آن میپردازد. اقتصاد کلان در واقع به مطالعه و تجزیه و تحلیل پدیدهها و متغیرهای کلان اقتصادی (متغیرهایی مانند سطح تولید کل کشور، سطح عمومی قیمتها، سطح اشتغال، رشد اقتصادی و متوسط دستمزدها برای افراد جامعه)، بررسی روابط بین متغیرها به منظور اتخاذ سیاستهای مناسب در آینده و پیشبینی مشکلات اقتصادی که ممکن است به وقوع بپیوندد میپردازد.
اقتصاد کلان چه فایدهایی دارد؟
مطالعهی اقتصاد کلان مطالعهی شاخصهای کلی مانند شاخص قیمتها، نرخ بیکاری، تولید ناخالص داخلی است. هدف پژوهشهای اقتصاد کلان شامل بالا بردن درک و فهم جامعی از چگونگی عملکرد اقتصاد، میزان واکنش اقتصاد به یک سیاست اقتصادی خاص و دامنه وسیعی از شوکهای عرضه و تقاضا است که میتوانند موجب بیثباتی گردند. اقتصاد کلان بررسی میکند که هریک از بخشهای اقتصاد چگونه بر روی دیگر بخشها اثر میگذارد. مدلهایی که در اقتصاد کلان خلق میشوند شامل مجموعهای از دیدگاههای مختلف درباره چگونگی عملکرد، تنظیم آن دریک چارچوب منطقی یا یک مدل و ارائه مبنایی برای اینکه کدام سیاست اقتصادی بایستی طرح و اجرا گردد بنا میگردد و چیزی که این مدلها پیشبینی میکنند توسط دولتها به کار گرفته میشود تا سیاستهای اقتصادی را تعیین و ارزیابی کنند.
روشهای اقتصاد کلان چگونه است؟
اقتصاد کلان حوزه نسبتاً گستردهای است اما دو حوزهی اصلی وجود دارد که این شاخه را نمایندگی میکنند. یک حوزه شامل فرآیند فهم علت و نتایج کوتاه مدت نوسانات درآمد داخلی است که با نام چرخه کسب و کارشناخته میشود. حوزه دیگر شامل چرخهای است که اقتصاد کلان میکوشد عواملی را بررسی کند که رشد بلند مدت اقتصادی یا افزایش درآمد داخلی را محقق میکند.
البته معنـای مدرن و امروزی اقتصاد کلان برگرفته از کتاب «نظریهی کلی استخدام، سود و پول» نوشته جان میناردکینز است که در سال ۱۹۳۶ منتشر شد. جان کینز در این کتاب توضیحی در رابطه با عواقب رکود بزرگ ارائه میدهد. زمانی که کالاها به فروش نمیرفتند و کارگران بیکار بودند، کتاب او شاهکاری بود که اقتصاددانان را متحیر کرده بود. نظریه کینز توضیح میداد که چرا بازارها نمیتوانستند شفاف باشند.
در بسیاری از مدرسههای اقتصادی، اقتصاد کلان با عنوان اقتصاد کینزی شناخته میشود و گاهی به آن نظریهی کینزی یا کینزگرایی نیز گفته میشود. بر اساس اعتقادات اقتصاددانان کینزگرا تصمیمات بخش خصوصی گاه ممکن است منجر به نتایج غیرکارا در اقتصاد کلان شود، بنابراین آنان از سیاستگذاری فعال دولت در بخش عمومی حمایت میکنند؛ بهعنوان مثال میتوان به سیاستهای پولی اعمال شده توسط بانک مرکزی یا سیاستهای مالی حکومت به منظور پایدارسازی چرخه تجاری، اشاره کرد. کینزگرایی ملی، نوعی سیاست اقتصادی- سیاسی است که در تلاش است در درون نظام سرمایهداری با ارائه مجموعهای خدمات رفاهی- اجتماعی و کنترل نسبی اقتصاد توسط دولت از بروز بحرانهای ادواری و غیرادواری نظام اقتصادی سرمایهداری جلوگیری کند.
نتیجهگیری
در پایان نتیجه میگیریم با اینکه اقتصاد خرد بر روی عوامل کوچکتری تمرکز دارد که تصمیمگیریهای افراد و شرکتها را تحت تاثیر قرار میدهد اما عواملی که در اقتصاد خرد و کلان مطالعه میشوند بر روی یکدیگر تاثیر میگذارند. این دو نوع اقتصاد متفاوت از یک دیگر نیستند بلکه مفاهیم و ایده های اساسی هر دو یکسان است. این دو مکمل هم هستند. وجود یکی از آن بدون در نظر داشت دیگر بی فایده است. به عبارت دیگر اقتصاد خرد و کلان مانند دو پای انسان میباشد که وجود آنها برای حرکت ضروری است.