روانشناسی معامله گری کلید رسیدن به سود مستمر
معامله گری در عین داشتن ظاهری ساده دارای پیچیدگیها و دشواریهای فروانی است بهطوریکه درصد زیادی از کسانی که وارد بازار میشوند حتی با یادگیری تحلیل های مختلف تکنیکال (technical) و بنیادی (fundamental) بازهم موفق به کسب سود مستمر از آن نمیشوند.
دلیل پیچیدگی معامله گری در بازار سرمایه این است که انسان در طول یک معامله با عواطف و احساسات انسانی خود مواجه میشود. درگیر طمع، ترس، هیجان، استرس و … میشود و توان مدیریت صحیح معامله خود را از دست میدهد.
روانشناسی معامله گر شاید کلید گمشده معامله گران بازار های مالی به خصوص بازار بورس و اوراق بهادار ایران باشد. افراد زیادی با سرمایه گذاری در بورس شانس موفقیت خود را برای سود کردن در این بازار پر نوسان امتحان میکنند.
برای موفقیت در معامله گری در هر بازار مالی باید بتوان احساسات و عواطف خود را شناخت. عقایدی که بر نحوه معاملات ما تأثیر میگذارند را شناسایی کرد و با اصلاح آنیک چارچوب ذهنی حرفهای ساخت.
این مقاله برداشتی از کتابهای جناب آقای مارک داگلاس و ورکشاپ ایشان با نام روانشناسی معامله گری است که میتواند برای آموزش بورس و آموزش سرمایه گذاری در بورس کمک کننده باشد.
هدف هر معامله گر در بازار سرمایه
هدف هر معامله گر رسیدن به سود مستمر در بازار بورس و سایر بازارهای مالی است. سودی که قابل تکرار باشد و بتوان آن را همیشه به دست آورد. با داشتن یک سود مستمر از بازار سرمایه شما در طول چندین سال متوالی با شرط اینکه از حسابتان برداشتی نکنید و با سودهای به دست آمده هم معامله کنید میتواند چند صد برابر رشد داشته باشد.
اگر بتوانید سود مستمر به دست آورید شما از افراد موفق در بازار سرمایه به شمار خواهید رفت و کارگزاری ها و اشخاص مختلف تمایل پیدا میکنند که برایشان سبدگردانی کنید و میتوانید بازار بورس و بازارهای مالی را بهعنوان شغل اصلی خودتان بهحساب آورید.
تفاوت معامله گران حرفهای و مبتدی
تفاوت بین معامله گران حرفهای و مبتدی در طرز تفکر و انتظاراتشان از بازار سرمایه است. یک معامله گر مبتدی گمان میکند باید بتواند آینده بازار مالی را درست پیشبینی کند. زمانی که در انجام این کار موفق نمیشود به دنبال استراتژیهای دیگر و گاهی سختتر و پیچیدهتر در تحلیل تکنیکال یا تحلیل بنیادی – فاندامنتال میگردد. چون گمان میکند که این مشکل که نمیتواند بازار را پیشبینی کند و سود مستمر به دست آورد ناشی از ناتوانی او در شناخت و تحلیل صحیح بازار بورس است.
اما یک معامله گر حرفهای میداند که هرگز نمیتوان بازار را کاملاً بهدرستی پیشبینی کرد. معامله گر حرفهای متوجه این موضوع شده که روشها و استراتژیهای مختلف و پیچیده تحلیل تکنیکال و بنیادی علاوه بر اینکه مهم هستند راهحل مشکل یک معامله گر در رسیدن به سود مستمر نیستند.
بلکه کسب سود مستمر در بازار سرمایه مستلزم داشتن یک چارچوب ذهنی صحیح است. اینکه بتوان راجع به بازار درست فکر کرد. معامله گر حرفهای میداند که اگر در چند معامله زیان کند و نتواند بازار را پیشبینی صحیح کند مشکل از او یا از روش تحلیلش نیست بلکه این خصلت و ذات بازار است.
او با پذیرش این حقیقت با استفاده از مدیریت سرمایه صحیح یاد گرفته که چطور کمترین زیان را در ضررهای خود برده و بیشترین سود را در معاملات موفقش به دست آورد.
مفهوم لبه معامله گری
وظیفه تحلیل تکنیکال و تحلیل فاندامنتال پیشبینی کردن آینده سهم نیست بلکه نشان دادن نقطهای برای ورود است که بیشترین احتمال موفقیت در آن وجود دارد.
لبهی معامله گری یعنی جایی در نمودار که احتمال موفقیت ما در آن کمی بیشتر از شکست است. معنی و مفهوم استراتژی نیز همین است، تنها احتمال موفقیت بیشتر نه پیشبینی قطعی آینده. درک این مفاهیم ساده بسیار در معاملات یک معامله گر بااهمیت و مؤثر هستند چراکه تعریف ما از موفقیت و در اینجا مثلاً رسیدن به یک استراتژی مناسب در ذهن ما اتفاق میافتد.
ممکن است شخصی استراتژی مناسبی را داشته باشد اما به دلیل انتظارات غلط از آن و تعریف اشتباهی که از یک استراتژی در ذهن دارد آن را رها کند؛ و به دنبال چیز دیگری بگردد که ما به آن جام مقدس میگوییم.
جام مقدس استراتژی هست که تمام معاملات آن سوده ده باشد. تقریباً اکثر معامله گران مبتدی سالهای سال به دنبال آن میگردند و اما هرگز آن را پیدا نمیکنند چراکه چنین چیزی اصلاً وجود خارجی ندارد.
اندیشیدن در حوزه احتمالات
نتیجهی هر معامله با تمام تحلیل هایی که روی آن انجام میدهیم بازهم قطعی و صد در صد نیست. بهترین سهم بازار را هم که در بهترین نقطه خرید کنید بازهم احتمال ریزش و عدم موفقیت در آن وجود دارد. در واقع نتیجه هر معامله در عین تحلیل آن و افزایش شانس موفقیت در آن بازهم تصادفی است.
از طرفی گفتیم که هدف معامله گران رسیدن به سود مستمر است. گرفتن سود مستمر از فرایندی که نتیجه تصادفی دارد!
برای درک بهتر این موضوع میتوان به مثال کازینوهای شرطبندی اشاره کرد که درآمدشان از راه شرطبندی است. همانطور که میدانید احتمال موفقیت در شرطبندی بسیار تصادفیتر از معامله گری است؛ زیرا که در معاملات با بررسی و تحلیل شانس موفقیت خود را بیشتر میکنیم.
اما مشاهده میکنیم که کازینوها از یک رویداد کاملاً تصادفی سالانه میلیونها دلار سود مستمر کسب میکنند. دلیل این موضوع چیست؟
برای رسیدن به چنین سود مستمری از فرایندی تصادفی لازم است که دو اعتقاد مهم داشته باشیم:
- اعتقاد به تصادفی بودن هر معامله بهصورت مجزا
- اعتقاد به قابل پیشبینی بودن نتایج کلی. تعداد بالایی از معاملات در صورت وفاداری به یک لبه (استراتژی معاملاتی) خاص با این فرض که لبه ما درگذشته امتحان شده و امتحان خودش را پس داده باشد.
برای درک بهتر این موضوع مثال دیگری میزنم. فرض کنید سکهای داریم که یک سمت آن از طرف دیگرش سنگینتر باشد و آن را تست کردیم که در صدبار پرتاب نزدیک به ۷۰ بار آن شیر و ۳۰ بار آن خط میآید.
اگر مجدد هم این موضوع را امتحان کنید میبینید که نتیجهای بسیار نزدیک به همین نتیجه را به دست خواهید آورد؛ اما آیا میتوانید هر پرتاب را بهصورت مجزا پیشبینی کنید؟
در این مثال هر پرتاب بهصورت مجزا مانند یک معامله است که نمیتوان نتیجه شیر یا خط آمدن آن را پیشبینی کرد؛ اما در صد پرتاب (تعداد بالایی از معاملات) چون تمام آنها با همین سکه (یک لبه خاص) تکرار شده نتیجه نهایی قابل پیشبینی است.
پس برای موفق شدن در معاملات و بررسی استراتژی خودمان نمیتوانید تنها با چند معامله اندک تصمیمگیری کنیم که درصد موفقیت ما چقدر است؛ بلکه باید حداقل یک مجموعه ۲۰ تا ۴۰ معاملهای را بررسی کنیم که البته صعودی و نزولی بودن کلیت بازار در آن مؤثر است.
موانع اندیشیدن صحیح در معامله گری
در بخش قبلی نحوه درست اندیشیدن در مورد معاملات را متوجه شدیم. آیا در عمل هم میتوانیم به این راحتی در این حوزه فکر و عمل کنیم؟
همه ما میدانیم که برنامهریزی در زندگی ما بسیار مهم و مؤثر است؛ اما آیا همه ما هرروز که بیدار میشویم برای کارهایمان برنامهریزی داریم؟ چرا نمیتوانیم در عین اینکه میدانیم برنامهریزی برایمان لازم است این کار را نمیکنیم؟ دلیل اینجاست که ما فقط میدانیم اما به آن باور و اعتقاد واقعی نداریم.
برای اینکه بتوانیم مانند یک معامله گر حرفهای در حوزه احتمالات بی اندیشیم باید آن را بهصورت یک اعتقاد در خودمان درآوریم. البته ایجاد چنین اعتقادی همراه با موانع و مشکلات بسیاری است. میتوان آن را شامل باور گذشته خود راجع به بازار، جذابیتها و خصلتهای خود بازار و همچنین مکانیزم های طبیعی ذهن انسان دستهبندی کنیم. در ادامه بهصورت مجزا به هرکدام از آنها خواهم پرداخت.
الف) باورها
در اینجا به چند نمونه از باورهای اشتباه اشاره میکنم که البته تعداد آنها میتواند بیشتر از این موارد باشد. میتوان بهصورت کلی گفت هر باوری که متناقض با واقعیتهای بازار بورس باشد، مانع اندیشیدن و تفکر صحیح ما در بازار میگردد.
باور اشتباه اول:
معامله گران مبتدی موفقیت در معامله گری را درگرو دانستن نتیجه هر معامله میدانند. آنها گمان میکنند باید از موفقیتشان در معامله کاملاً مطمئن باشند و بعد معامله را انجام دهند، درصورتیکه معامله گری چیزی جز بازی با احتمالات نیست و تحلیل بنیادی و تحلیل تکنیکال تنها احتمال موفقیت ما را بیشتر میکند.
همه ما موقعیتهای زیادی با توجه به لبه خود پیدا میکنیم. هرگز نمیدانیم کدامیک از آنها منجر به سود و کدامیک منجر به زیان میشود. ما تنها مأمور این هستیم که هر زمان که امکانش را داشتیم در موقعیت پیشآمده معامله کنیم. نتیجه معامله را به مدیریت سرمایه خود که برایمان حد سود و زیان را تعریف میکند بسپاریم.
یکی از دلایل سخت و دشوار بودن معامله گری برای مردم عادی همین هست که برخلاف زندگی عادی در اینجا باید در حالتی از بیخبری کارهایشان یعنی همان معاملات را انجام دهند. در حالتی که از هیچ چیز اطمینان ندارند.
باور اشتباه دوم:
تعریف اشتباه از ریسک پذیری است. اغلب مردم فکر میکنند که ریسک پذیری به معنای خطر کردن و ریسک کردن روی حجم زیادی از سرمایه شان است. آنها گمان میکنند چون جرئت ریسک روی مقدار زیادی از سرمایه شان را دارند افراد ریسک پذیری هستند. حال اینکه این موضوع را نمیتوان ریسکپذیری عاقلانه دانست و بیشتر شبیه به دیوانگی است. شبیه کسی که میگوید از پریدن از ساختمان ۲۰ طبقه ترسی ندارد!
ریسک پذیری در معامله گری به این معناست که هر معاملهای که قصد انجام آن رادارید در ابتدا برایش حد ضرری مشخص کنید؛ که اگر معامله شما بر طبق انتظاراتتان پیش نرفت در چه قیمتی بتوان جلوی زیان بیشترتان را بگیرید.
اغلب کسانی که حاضر به فروش سهام خود در حد ضرر مشخص شده، نمیشوند به خاطر عدم ریسک پذیری و پذیرش زیان در آنهاست. پیشنهاد میکنم جهت آشنایی با مفهوم حد ضرر حتما مقاله ” حد ضرر در معاملات بورس چیست و چگونه آن را تعیین کنیم؟” را مطالعه کنید. وقتی در ابتدای معامله حد زیانتان را مشخص کردید باید ببینید تا آن نقطه چه مبلغ سرمایه ای را از دست میدهید. باید بپذیرید که این میزان زیان از سرمایه تان برای شما قابلپذیرش و معقول است، یا بهتر است بگویم در آستانه تحمل شماست و شما ریسک این معامله که مقدار دقیق و مشخصی از پولتان است را میپذیرید.
باور اشتباه سوم:
گمان میکنیم میدانیم قرار است چه اتفاقی بیفتد. این موضوع نوعی توهم و اعتمادبهنفس کاذب در تحلیل گری است و همچنین ارتباط به مکانیزم تعمیم نیز دارد که در بخش مکانیزم های ذهنی بهطور مفصل در مورد آن بحث خواهیم کرد.
زمانی که خریدی را قبل رسیدن به نقطه مناسب انجام میدهیم با خودمان میگوییم قیمت که به آنجا میرسد چرا من زودتر نخرم تا سود بیشتری کنم؟
شما فکر میکنید میدانید که حتماً قیمت به نقطه صادرکننده سیگنال خریدتان خواهد رسید پس دلیل برای انتظار و رسیدن به آن در خود نمیبینید. درحالیکه واقعیت این است که هیچ قطعیتی در بازار وجود ندارد و هرلحظه ممکن است مسیر قیمت تغییر کند.
سایر مصداقهای این باور تردید و تأخیر در خرید، فروش زودتر از موقع یا نگهداشتن بیشازحد سهم ناشی از اطمینان از بازگشت قیمت سهم میباشد که همه از همین باور غلط سرچشمه میگیرند.
البته ممکن است شما زودتر از موقع خرید کنید و واقعاً همسود کنید اما این خطرناکترین اتفاقی است که میتواند برای یک معامله گر بیفتد چراکه اگر خطا کرده و زیان کنید از آن درس میگیرید اما اگر خطایی را انجام دهید و از آن سود کنید گمان میکنید کارتان درست بوده و بار دیگر هم آن را انجام میدهید و بعد فاجعه رخ میدهد.
نیکلاس دارواس در کتاب چگونه در بورس دو میلیون دلار به دست آوردم میگوید بازار آماده است تا به کسانی که قدرتش را فراموش میکنند درس عبرت خوبی بدهد.
ب) جذابیتهای بازار
جذابیتهای بازار عواملی هستند که از ماهیت اصلی بازار ایجاد میشوند. مثل این ماهیت که پتانسیل نامحدودی برای سود یا زیان کردن در بازار وجود دارد و اینکه آزادی عمل نامحدودی نیز به ما میدهد که به هرکدام از آنها میپردازیم.
رویاپردازی:
به دلیل خاصیت نامحدود بازار برای سود کردن اغلب این رؤیاپردازیها در ذهن معامله گران مبتدی شکل میگیرد که میتواند در همان ابتدای کارشان با سودهای تخیلی ثروت زیادی به دست بیاورند. این موضوع انتظارشان از بازار را بالا میبرد.
اگر شما در ذهنتان گمان کنید که در بازار باید ماهانه ۱۰۰ درصد سود کنید اگر شما در یک ماه موفق به کسب سود ۱۰ درصدی شوید خود را شکستخورده میپندارد و آرزوهای دورودراز خود را بربادرفته تلقی میکنید.
حالآنکه کسب سود ۱۰ درصدی در یک ماه درواقع موفقیت خوب و چشمگیری است اما شما به خاطر انتظارات غلطتان آن را شکست تصور کردید و ممکن است بعد از مدتی از بازار خارج شوید مخصوصاً اگر در یک ماه سودی کسب نکنید یا حتی زیان کنید.
شکست و موفقیت ناشی از تعریف آن در ذهن ما برایمان اتفاق میافتد اگر تعریف صحیحی از آن در ذهن خود نداشته باشید هرگز نمیتوانید متوجه شوید که چه زمانی واقعاً موفق شدید یا واقعاً شکستخورده و اشتباه کردهاید.
بیقانونی:
جذابیت دیگر بازار بیقانونی آن است هیچکس نمیتواند به شما بگوید چه چیزی را بخرید و چه چیزی را کجا بفروشید غیر از خودتان؛ یعنی تنها کسی که میتواند برای شما قانون و حدومرز تعیین کند خودتان هستید.
بدون قانون پتانسیل زیان عظیمی بهاندازه کل سرمایهتان دارید چراکه هیچچیزی بین شما و زیان بیشتر و بیشتر قرار ندارد؛ هر چه بیشتر ضرر کنید رها شدن از شر آن معامله برایتان سختتر است.
اما چرا اکثر مردم بااینکه میدانند باید قوانینی در معاملاتشان داشته باشند از انجام چنین کاری سرباز میزنند؟
دلیل اصلی آن شاید ریشه در کودکی ما داشته باشد زمانی که قصد انجام هر کاری را که داشتیم از آن منع میشدیم بدون اینکه دلیل و چرایی آن به ما گفته شود. به آن چیز دست نزن؟ آن کار را انجام نده! اما ما نمیدانستیم چرا؟
رفتهرفته این عوامل باعث قانونگریزی ما شد بهطوریکه هر چیزی که از آن منع میشویم بیشتر دوست داریم به سمتش برویم.
حال این انسان با این مقدار قانونگریزی وارد دنیایی میشود به نام معامله گری که هیچ محدودیتی برایش در آن وجود ندارد دیگرکسی نمیتواند او را وادار به انجام یا عدم انجام کاری کند. تنها کسی که میتواند برایش قانون بگذارد خودش است؛ اما تا نداند و اعتقاد نداشته باشد که این کار نهتنها برای او و سرمایهاش لازم است بلکه آنچنان ضرری است که بدون آن همهچیزش را از دست خواهد داد. این نوع از معامله گری بدون قانون تفاوتی با قمار ندارد و دیر یا زود فرد را نابود میکند.
ج) مکانیزم های ذهنی
با توجه به روانشناسی معامله گری برخی از خطاهایی که ما در معامله گری مرتکب میشویم نه به بازار مرتبط هستند و نه به عقاید ما بلکه مکانیزم هایی هستند که بهصورت طبیعی در فطرت انسانی ما وجود دارند. این مکانیزم ها ممکن است در زندگی عادی برای ما خوب و کمککننده باشد اما برخی از آنها با حقیقت بازار سازگاری نداشته و موجب خطاهایی در معاملات ما میگردد.
مکانیزم اعتیاد به سودهای تصادفی:
دانشمندان مطالعهای را بر زندگی یک میمون انجام دادند که نتایج آن دور از انتظار نیست. برای فهم بهتر موضوعات روانشناسی معامله گری می توان از چنین مطالعاتی بهره برد. آزمایش به این صورت است که برای انجام کاری خاص به میمون موردنظر هر بار پادش داده میشد و میمون هم هر بار این کار را برای گرفتن پاداش انجام میداد.
بعدازآن دادن پاداش را قطع کردند و میمون پس از انجام چندین مرتبه کار موردنظر متوجه عدم وجود پاداش در ازای انجام آن کار شد و دیگر آن را انجام نداد.
برای بار بعدی بهصورت تصادفی پاداش به میمون داده شد؛ بهطوریکه نظم خاصی در آن وجود نداشته باشد گاهی پاداش داده میشد و گاهی هم نمیشد؛ اما میمون هر بار به طلب آن پاداش و که در ذهنش داشت کار را انجام میداد تا شاید این بار آن دفعه باشد که پاداش میگیرد.
معامله گری در بازارهای مالی نیز برای برخی افراد به همین شکل شروع میشود ممکن است در اولین معامله خود سود زیادی کند بدون اینکه دانش لازم را به دست آورده باشد. بعدازآن به امید تکرار دوباره چنین سود شیرینی معاملات زیادی انجام میدهد و ممکن است بهصورت تصادفی چندین بار دیگر هم این سود نصیبش بشود ولی بدون شک زیانش بسیار بیشتر است.
اگر میخواهید در بازار بورس موفق باشید سود تصادفی به درد شما نمیخورد؛ چون قابل تکرار نیست و اصلاً شما نمیدانید چگونه شد که چنین سودی کردید. برای رسیدن به سود مستمر لازم است تا بدانید در چه صورتی میتوانید احتمال بیشتری برای سود کردن خود به دست بیاورید .
مکانیزم سرخوشی
این مکانیزم زمانی فعال میشود که چندین معامله پیاپی را سود میکنید و گمان میبرید که بهترین معامله گر بازار بورس هستید حال اینکه ممکن است شما در بازاری کاملاً صعودی موفق به کسب این سودها شده باشید.
این مکانیزم نقطه مقابل اعتمادبهنفس صحیح که ناشی از تعداد بالایی معامله و اطمینان خاطر از سودآور بود نحوه معاملاتتان میباشد. در چنین شرایطی وقتی دچار سرخوشی شوید ریسک معاملاتتان را بالا خواهید برد؛ مثلاً اگر تابهحال با ده میلیون تومان خرید میکردید حال آن را به پنجاه میلیون تومان در هر معامله میرسانید و ریسک شما برای هر معامله در صورت رسیدن به حد ضرر بهطور مثال پنج میلیون تومان خواهد بود.
درحالیکه آستانه تحمل شما در زیان حداکثر یکمیلیون تومان بوده. شما اصلاً احتمال شکست به خودتان نمیدهید؛ درواقع معاملهای را شروع میکنید که ریسک آن را بهصورت واقعی نپذیرفتهاید.
در چنین شرایطی وقتی معامله به حد زیانتان میرسد دچار وحشت شده و زیان خود را نمیپذیرید؛ به همین دلیل بهاحتمال زیاد از معاملهتان خارج نشده و زیان بیشتر و بیشتری نصیبتان میگردد تا جایی که توان زیان بیشتر را ندارید و از معاملهتان خارج میشوید.
زیان همین یک معامله شاید بهاندازه تمام سودها یا بیشتر از آن چیزی باشد که درگذشته به دست آوردهاید. حال اگر از بازار برای همیشه خداحافظی نکنید بازهم زمان زیادی نیاز دارید تا ضرر مالی و روحی وارد شده را جبران کنید.
مکانیزم تعمیم
در میان مکانیزم های موجود به نظر من مهمترین آنها مکانیزم تعمیم است. ذهن انسان علاقه زیادی دارد تا اطلاعاتی را که به دست آورده به دستهبندیهای مختلف تقسیم کند.
اگر الگویی را بیش از سه بار در قیمتها مشاهده کنید که بعدازآن قیمت شما رشد کرده وقتیکه برای بار چهارم آن الگو را ببینید شک نخواهید کرد که این بار هم همین اتفاق خواهد افتاد؛ حالآنکه هر معامله کاملاً مجزا از معاملات دیگر است چراکه خریداران و فروشندگان آنکه باعرضه و تقاضایشان موجب نوسانات قیمت میشوند کاملاً با سهام دیگر متفاوت هستند.
البته که الگوها موجب افزایش شانس موفقیت ما در خریدهایمان میگردد؛ اما مشکل در اعتمادبهنفس بیشازحد ما برای موفقیت در آن معامله است که باعث میشود پیروزیمان را آنچنان شفاف و قطعی ببینیم که احتمال شکست را اصلاً در نظر نگیریم.
خب اگر شما از موفقیت در معاملهای مطمئن باشید چه میکنید؟ آیا بخش زیادی از سرمایتان را روی آن سرمایه گذاری نمیکنید؟ این موضوع باعث در نظر نگرفتن ریسک معامله و افزایش بیشازحد آن میگردد و بعد فاجعه رخ خواهد داد.
مصداق دیگر مکانیزم تعمیم را میتوان چنین عنوان کرد؛ زمانی که معامله خطایی انجام میدهید و زیان میکنید از آن درس میگیرید اما اگر معاملات اشتباهتان با سود همراه شود مکانیزم تعمیم ذهن شمارا طوری قانع میکند که عدم رعایت قوانینتان در معامله گری باعث موفقیتتان شده است.
بهطور مثال فرض کنید هنگام سرمایه گذاری در بازار بورس سه بار معاملهتان به حد ضرر رسیده اما از فروش سهامتان امتناع کردید و بعدازآن معاملهتان سودآور شده و موفق شدید. حال اگر برای بار چهارم این اتفاق برایتان بیفتد چه میکنید؟
برای بار چهارم سهم شما به حد ضررش رسیده و مکانیزم تعمیم به شما میگوید که این بار هم مثل دفعه قبل با عدم خروج در این نقطه سود خواهید کرد و شما بازهم سهامتان را نمیفروشید و فاجعه این بار رخ میدهد.
چه چیزی بین شما و زیان فروان بهجز حد ضررتان وجود دارد؟ اگر آن را نادیده بگیرید هر چه بیشتر وارد زیان شوید خروج برایتان سختتر خواهد شد؛ تا جایی که دیگر توان زیان کردن بیش از آن را نداشته باشید و میبینید که درصد بالایی از سرمایهتان از بین رفته است.
مصداقهای فراوانی را میتوان برای مکانیزم تعمیم آورد؛ هرگاه که احساس کردید بیشازاندازه به موفقیت در معاملهای اطمینان دارید این همان نقطهای است که منجر به شکستتان خواهد شد.
تکنیک خود انضباطی
خود انضباطی تکنیکی است که مارک داگلاس در کتاب معامله گر منضبط آن را مطرح میکند. خود انضباطی به معنای تغییر عقاید باورها نگرشها و هر چیز اشتباهی در ذهن ما که در مقابل رسیدن به هدفمان قرار میگیرند است. این تکنیک علاوه بر کمک به سرمایه گذاری در بازار بورس و اوراق بهادار و همچنین سایر بازارهای مالی در زندگی شخصی نیز می تواند کمک کننده باشد.
ذهن ما مانند یک کامپیوتر که ممکن است برنامههای قدیمی و بلااستفاده یا حتی مخرب در خود نصب دارد میباشد؛ خود انضباطی توانایی پاک کردن این اطلاعات بیفایده و نصب اطلاعات مفید و جدید در راستای اهداف ما میباشد.
اگر افکار اشتباهی در ذهن خود از معامله گری دارید مثل باورها، مکانیزم ها و یا جذابیتهای بازار که پیش از این به آنها اشاره کردم شمارا درگیر کرده باید آن هارا تغییر دهید و افکار و چهارچوب ذهنی یک معامله گر حرفهای را بر روی خود نصب کنید.
این تکنیک بسیار ساده است؛ اگر قرار باشد عقیدهای را تغییر دهیم کافی است مدتی برخلاف آن عقیده عمل کنیم؛ عقاید و افکار در ذهن ما از جنس انرژی هستند. هرچقدر خارج از آن چارچوب و برعکس آنها عمل کنید این انرژی در آنها ضعیف شده و به باور صحیح و مقابل آن وارد میشود.
مثال ساده این موضوع را میتوان کسی در نظر گرفت که از تاریکی ترس دارد. خب به نظر شما راهحل برطرف شدن این احساس غیرواقعی از ترس چیست؟
راهحل این است که آن شخص خود را مدام در تاریکی قرار دهد بعد از مدتی خواهد فهمید که تاریکی چیزی در خود ندارد که ترسناک باشد و این ترس تنها زاده ذهن او بوده؛ دقیقاً همان جمله با ترس خود روبهرو شوید را میتوان معنای خود انضباطی و تغییر عقاید دانست.
با از بین بردن عقاید اشتباه و ایجاد چهارچوب صحیح به مرور زمان تبدیل به یک معامله گر حرفهای خواهید شد که میتواند در مورد بازار بورس درست فکر کند؛ و چون عقایدش در راستای رسیدن به هدفش یعنی کسب سود مستمر میباشد به این موفقیت دست پیدا خواهد کرد.
تمرین
حال که برخی از افکار و عقاید اشتباه معامله گری را شناختیم و متوجه شدیم که اگر مدتی کاملاً برعکس آنها عمل کنیم انرژی آنها تغییر میکند انجام یک تمرین درست که درواقع عمل برخلاف تمام عقاید گذشتهتان است را پیشنهاد میکنم.
از امروز دفترچهای تهیه کنید و بیست معامله بعدی خود در بازار بورس را در آن ثبت کنید؛ معاملات را با پول کمی انجام دهید؛ تمام تلاشتان اجرای دقیق و موبهموی استراتژی معاملاتیتان باشد؛ حتی اگر فکر میکنید انجام این کار موجب زیانتان میگردد؛ تحت هر شرایطی نباید برخلاف پلن و برنامه معاملاتی خود عمل کنید.
بهاحتمال بسیار زیاد اکثر خطاها و وسوسههای معامله گری در این بیست معامله به سراغتان خواهند آمد اما نباید شکست بخورید؛ زمانی که از این تمرین موفق خارج شدید دو اتفاق ممکن است افتاده باشد.
اول اینکه درمجموع بیست معامله سود خوبی کردهاید و متوجه میشوید که استراتژی شما در تعداد بالای معاملات برایتان سودآور است و ازاینپس تنها کافی است همان را اجرا کنید.
دوم اینکه ممکن است درمجموع معاملاتتان زیان کرده باشید؛ در اینجا متوجه میشوید که مشکل از شما نبوده و استراتژیتان ممکن است ناکارآمد باشد و باید به فکر تغییر برخی پارامترهای آنکه بیشتر از همه منجر به زیانتان شده باشید.
دقت کنید که در بازار بورس ایران این شرایط ارتباط زیادی با صعودی و یا نزولی بودن بازار بورس دارد؛ پس بهتر است آزمایشتان را در زمان بازار نزولی کامل انجام ندهید درواقع در چنین بازاری بهشخصه یا معامله نمیکنم و یا تعداد معاملاتم بسیار کم و ناچیز است.
نیازی نیست همیشه خریدوفروش کنید و سهام داشته باشید. معامله گر حرفهای مانند یک شکارچی مدتزمان زیادی را ممکن است به انتظار خرید یک سهم باشد و در آن مدت خرید و فروشی نکند.
نتیجهگیری
در پایان میتوان اینطور برداشت کرد که بخش زیادی از سود و زیان ما در بازار ارتباطی با تحلیل تکنیکال و یا تحلیل بنیادی ندارد. چیزی که همه فکر میکنند همهچیز است و تنها با آموختن آنها میتوانند معامله گر موفقی شوند.
کسب سود مستمر از بازار مالی تنها با ساختن یک چارچوب ذهنی حرفهای امکانپذیر است؛ در این نوشتار تنها سررشتهای از مبحث روانشناسی معامله گر وجود دارد؛ کتابهای مفیدی در این زمینه نوشتهشده است که پیشنهاد میکنم اگر قصد مطالعه برای پیشرفت معامله گری را دارید این مبحث را در اولویت مطالعات خود قرار دهید؛ چراکه اهمیت بسیار زیادی دارد.