اشتباهپذيری، رمز موفقيت در بازار بورس
با یکی دیگر از رمز موفقیت در بازار سهام آشنا شوید.
«تصور کنید هیچگونه سرمایهگذاری انجام نمیدادید و فقط پول خود را در بانک میگذاشتید، امروز وضعتان بهتر نبود؟»
«اشتباهپذیری»؛ رمز موفقیت در بازار بورس است که در ادامه میخواهیم در مورد آن توضیح دهیم.
حتما بارها این عبارت نصیحتگونه و پندآموز را از بزرگان، معلم خود یا والدین و دوستان شنیدهاید: انتقادپذیر باشید.
اما تجربه فعالیت در بازار سهام نشان میدهد که در این عرصه، «انتقادپذیری» خود را به صورت «اشتباهپذیری» نشان میدهد.
به این ترتیب در بازار بورس باید اشتباهپذیر بود و اشتباهات مرتکب شده را به راحتی پذیرفت، در غیر این صورت اگر به اشتباهات خود اقرار نکنید، بهتر است در انتظار موفقیت در بازار سرمایه هم نباشید.
جورجی شوارتز سرمایهگذار مشهور آمریکایی در یکی از جملات معروف درباره راز موفقیت خود میگوید:
جایی که فکر میکنم از دیگران پیشی گرفتم، در تصدیق اشتباهاتم است… این راز موفقیت من است.
وارن بافت نیز معتقد است: «تا هنگامی که یک سرمایهگذار از اشتباهات بزرگ دوری میکند، تنها باید کارهای بسیار کمی انجام دهد.»
چارلی مانگر دیگر فرد شناخته شده دیگر در عالم سرمایهگذاری میگوید: «فورا اشتباهات را تشخیص داده و عکسالعمل نشان دهید.»
کتاب 23 اصل موفقیت وارن بافت هم به بررسی ابعاد مختلف اصل مهم «اشتباهپذیری» در سرمایهگذاری پرداخته است:
افراد موفق بر اجتناب از اشتباهات تمرکز کرده و هرگاه متوجه آن میشوند، اصلاحش میکنند.
گاهی اوقات، موفقیت تنها با تمرکز بر اجتناب از خطا حاصل میشود. این دقیقا همان روشی است که باعث شد جونا برینگتون در مسابقات اسکواش در دهههای 60 و 70، قهرمان جهان و بریتانیا شود.
اما نقشه راه سرمایهگذار خبره در این زمینه چگونه است.
او میداند که ممکن است اشتباه کند. لحظهای که متوجه اشتباهاتش میشود، آنها را اصلاح میکند.
در نتیجه به ندرت پیش میآید که مشکلات او چیزی بیش از زیانهای کوچک باشد؛ در شرایطی که سرمایهگذار بازنده دست از سرمایهگذاریهایی که در آنها شکست خورده نمیکشد و امیدوار است که بتواند ضررش را جبران کند؛ در نتیجه اغلب از زیانهای بزرگ رنج میبرد.
به طور دقیق، مانند تمام اهداف ساده، دستیابی به این هدف نیز آسان نبود. برینگتون مجبور بود بسیار آماده و استقامت بالایی داشته باشد. او حریفش را خسته کرد.
پس از سه، چهار یا پنج ساعت، حریف او خسته شده بود. اما برینگتون همچنان پابرجا بود و داشت به توپ ضربه میزد، به نظر خستگیناپذیر میآمد در حالی که اشتباهات حریفش شروع شد و به همین دلیل مسابقه را باخت. به عبارت دیگر، برینگتون هیچ گاه پیروز نشده است، بلکه رقبایش همواره شکست خوردهاند.
بانک بهتر است یا سرمایهگذاری در بورس؟!
اگر برینگتون مدیریت یک صندوق سرمایهگذاری مشترک را بر عهده داشت، احتمالا همیشه تمام سرمایهگذاریهای خود را بر روی اوراق خزانه کوتاهمدت انجام میداد.
مسلما او نمیتوانست سود قابل توجهی به دست آورد اما فقط با اجتناب از اشتباه، هیچگاه متحمل زیان نمیشد.
اگر فکر میکنید نگاه داشتن حجم زیادی از پول نقد روش بدی برای سرمایهگذاری است، باید تعدادی از کسانی را که من در طی سالها راهنمایی کردهام را ببینید.
یکی از پرسشهای مورد علاقهام از افراد این است: «تصور کنید هیچگونه سرمایهگذاری انجام نمیدادید و فقط پول خود را در بانک میگذاشتید، امروز وضعتان بهتر نبود؟»
حتی خود من نیز وقتی از یکی از مراجعین خود به نام ژئوف، شنیدم که گفت: «اگر پولم را در بانک میگذاشتم اکنون 5 میلیون دلار بیشتر داشتم»، کاملا شگفت زده شدم.
جک یکی دیگر از موکلهای من، 7 میلیون دلار را اینگونه از دست داده بود! آنچه در بین این دو نفر مشترک است، تمرکز صرف آنها روی سود بود. هیچ کدام از آن دو اهمیت اجتناب از اشتباه را درک نکردند؛ تا اینکه با یادآوری من میزان ضررهایشان را محاسبه کردند.
رویکرد یک سرمایهگذار خبره تمرکز بر روی سود نیست. همانطور که بافت در یکی از نامههای خود به سهامداران مینویسد، چارلی مانگر قائممقام برکشایر مانند برینگتون «چه در زمینه معامله و چه در مسائل زندگی، همواره بر مطالعه اشتباهات بیشتر از موفقیتها تاکید داشت.
او نیز تفکر همان انسانی را دارد که میگوید: همه آنچه میخواهم بدانم این است که کجا خواهم مرد تا هیچگاه به آنجا نروم.»
جورجی شوارتز نیز همواره مراقب اشتباهاتی است که ممکن است مرتکب شود. او میگوید: «ممکن است من نیز مانند هر سرمایهگذار دیگری اشتباه کنم، اما همیشه مایل بودم که سریعتر متوجه آنها شوم تا بتوانم قبل از آنکه زیان شدیدی را ایجاد کنند، آنها را اصلاح کنم.»
از آنجا که اولین هدف سرمایهگذار خبره حفظ سرمایه است، در واقع اولویت اولش تمرکز بر دوری از اشتباه و اصلاح آنها در صورت وقوع بوده و اولویت دوم کسب سود میباشد.
این عبارت به آن معنا نیست که او بیشتر روز خود را به دنبال اشتباهات بگردد تا از آنها دوری کند. در واقع او با تعیین دقیق حوزه مهارت، اکثر اشتباهات ممکن را از سر راه خود برداشته است. همانطور که بافت میگوید:
چارلی و من یاد نگرفتهایم که چگونه مشکلات سخت معاملاتی را حل کنیم. آنچه یاد گرفتهایم دوری از آنها است… به طور کلی، ما با دوری کردن از خطرات عملکرد بهتری داشتهایم تا با مواجه شدن با آنها.
وارن بافت چگونه با اشتباهش مواجه شد؟
اکثر مردم فکر میکنند اشتباهات سرمایهگذاری و ضررهایی که سرمایهگذار متحمل میشود، با یکدیگر یکی هستند. تعریف سرمایهگذار خبره از اشتباه، بسیار موشکافانهتر است: از نظر او اشتباه تنها عدم پیروی از سیستم سرمایهگذاری خود است.
حتی زمانی که یک سرمایهگذاری ناسازگار با معیارهای او، با سوددهی به پایان میرسد، او به این سرمایهگذاری به عنوان یک اشتباه مینگرد. اگر سرمایهگذار خبره با دقت زیاد از سیستم خود پیروی کند، چطور میتواند دچار اشتباهاتی از این قبیل گردد؟ برای پاسخ به این سوال اجازه دهید مثالی بزنیم.
در سال 1961 وارن بافت یک میلیون دلار یعنی یک پنجم دارایی شرکت تضامنی خود را صرف خرید سهام مدیریتی شرکت دمپستر میل کرد.
این شرکت آسیاب بادی و ابزار کشاورزی میساخت. در آن روزها بافت از رویکرد گراهام در خرید، یعنی «خریدهای سهام بسیار ارزان» پیروی میکرد و شرکت دمپستر کاملا در این دسته قرار میگرفت.
بافت به عنوان سهامدار عمده، رییس هیات مدیره شد. هر ماه او «از مدیران میخواست تا هزینههای غیر ضروری را کاهش دهند و موجودی انبار را متعادل سازند.
اما آنها تملقگویی میکردند و منتظر میماندند تا او به خانهاش بازگردد و به سهلانگاری خود مشغول شوند.» او متوجه اشتباه خود در به عهده گرفتن کنترل آن شرکت شد و بلافاصله شرکت را به فروش گذاشت. اما خریداری نبود.
او متوجه تفاوت بین سهامداران دارای حق کنترل و جزء نشده نبود. اگر او مالک 10 یا 20 درصد سهام بود به آسانی میتوانست آنها را بفروشد، اما با فروش 70 درصد سهام، در واقع او سعی میکرد کنترل شرکت را بفروشد. چیزی که هیچکس آن را نمیخواست.
او دوباره به شرکت بازگشت و متوجه شد که آنجا دلخواه او نیست. او برای اصلاح اشتباهش سراغ چارلی مانگر رفت. او دوستی را میشناخت که مناسب دمپستر بود. این فرد هزینهها را کاهش داد، موجودی انبار را کم کرد و نقدینگی شرکت را خارج کرد؛ که بافت با وجه نقد حاصل از آن شرکت مجددا در اوراق بهادار سرمایهگذاری کرد.
سرانجام بافت در سال 1963 دمپستر را به قیمت 3/2 میلیون دلار فروخت که امروزه سودآور و دارای دو میلیون دلار سرمایهگذاری در اوراق بهادار میباشد. بعدها بافت تصدیق کرد که میتوانست چنین اشتباهی را سریعتر اصلاح کند یعنی درست زمانی که یک سهامدار بود و نه مالک شرکت.
یکی از رموز موفقیت وارن بافت
بافت با آغوش باز اشتباهات خود را میپذیرد. نگاهی به گزارش سالانه او به سهامداران این موضوع را کاملا مشخص میسازد. هر ساله او بخش کاملی از گزارش خود را به «اشتباهات مرتکب شده» اختصاص میدهد. همچنین، مبنای فلسفه سرمایهگذاری شوارتز این باور است که «من جایز الخطا هستم.»
روش او برای پرداختن به خطاهایش در درون سیستم وی تعبیه شده است. او مینویسد: «من برای شناسایی اشتباهات خود، معیاری دارم و آن «رفتار بازار» است.»
وقتی بازار به او میگوید که مرتکب اشتباه شده، فورا در صدد عقبنشینی برمیآید. در غیر این صورت از سیستم خود پیروی نکرده است. وی با تاکیدی که بر جایزالخطا بودن دارد، به طور منطقی، تشخیص اشتباهات خود را معادل «راز موفقیت» خودش میداند.
سرمایهگذار خبره در صورتی که تشخیصدهد مرتکب اشتباهی شده، در پذیرش آن دچار هیچگونه تزلزل عاطفی وتردید نخواهد شد و مسوولیت اشتباه خود را میپذیرد و آن را اصلاح میکند.
البته سیاست او برای حفظ سرمایه در مواردی که سرمایهگذاری اشتباهی انجام داده این است که ابتدا آن را بفروشد و سپس اشتباه خود را تحلیل کند.