دادوستد در بازارهای مالی و اصول روانشناسی در آن (۱)
بازارهای مالی به علت پتانسیل سوددهی بالا و جذابیتهای فراوانی که دارند، همهساله افراد بیشماری را بهسوی خود جذب میکنند. بسیاری از این افراد بدون مطالعه و دانش کافی جذب این بازار میشوند و در اندیشه رسیدن به سودهای بالا درزمانی اندک هستند، اما خیلی سریع سرمایه خود را از دست میدهند. بهطورکلی معاملهگری موفق از چند جنبه مهم است و باید موردبررسی قرارگیری که در صورت عدم رعایت این اصول، فرد با شکستهای پیدرپی تصمیم به خروج از این بازار میگیرد. یکی از این اصول “روانشناسی” حوزه دادوستد خواهد بود که از منظرهای مختلف موردبررسی قرار میگیرد. میتوانیم روانشناسی در این حوزه را به دو بخش روانشناسی فردی و روانشناسی جمعی تقسیم کنیم. با توجه به این موضوع، در مطلب دادوستد در بازارهای مالی و اصول روانشناسی در آن (۱) و (۲) به بررسی جنبه فردی و در مطالب بعدی به بررسی جنبه جمعی آن خواهیم پرداخت.
روانشناسی فردی
افراد به دلایل گوناگونی معامله میکنند که بعضی از آنها منطقی و بعضی غیرمنطقی است. از دید برخی افراد معاملهگری فرصتی است برای اینکه یکشبه ره صدساله روند. درواقع برای برخی افراد پول سمبل آزادی است. ازاینرو شناخت مسائل روانشناسی برای باقی ماندن در این بازار مهم خواهد بود؛ که بهاختصار در موضوعات مختلف برای شما بیان خواهیم کرد و قطعاً رعایت آنها شمارا به موفقیت در این حوزه نزدیکت تر خواهد کرد.
خودکامیابی
فرد باید چنان بر روی خود معاملهگری و پرورش مهارتهایش تمرکز کند که پول نتواند احساساتش را تحت تأثیر قرار دهد. فرد نباید تحت تأثیر حس شعف ناشی از برد و حس سرشکستگی ناشی از باخت قرار گیرد و با تمرکز بر کار خود بهدوراز احساس، معامله کند. همانگونه که بازار فرصت زیادی برای خودکامیابی در اختیار افراد میگذارد فرصتهای خودویرانگری نیز برای آنها فراهم میکند. تخلیه تعارضات و کشمکشهای درونی در محیط بازار بسیار گران تمام خواهد شد. معاملهگری که به آرامش درونی نرسیده باشد اغلب به دنبال برآورده کردن تمایلات ضدونقیض خود در بازار است. پس اگر ندانید که به کجا میخواهید بروید، سرانجام خود را درجایی خواهید یافت که نمیخواستید.
خیالپردازی در تقابل با واقعیت
بعضی افراد همواره به دنبال سرمایهگذاریهای کوچک با سودهای آنچنانی هستند اما معاملهگر موفق واقعگراست، او تواناییها و محدودیتهای خود را میشناسد و درک میکند که چه اتفاقی در بازار در حال وقوع است و میداند که چطور در مقابل آن واکنش نشان دهد. بدون اینکه از قواعد سرپیچی کند اقدام به تحلیل بازار مینماید، عکسالعملهای خود را موردبررسی قرار میدهد و یک برنامه واقعبینانه طراحی میکند چون یک معاملهگر حرفهای با توهم و رؤیا زندگی نمیکند.
توهمات ذهنی
بازندگانی که مبتلابه خرافات ذهنی هستند به شما میگویند: من باختم چون به اطلاعات مخفی معاملهگری دسترسی نداشتم. بسیاری از بازندگان همواره در این توهم هستند که معامله گران موفق به یک سری اطلاعات مخفی دسترسی دارند. البته این توهمات موجب تفکرات مختلف در بازار و وجود بازاری پررونق میشود ولی قطعاً افراد با این توهم شکست خواهند خورد. چیزی که برندگان و بازندگان را از هم جدا میکند نه هوش فراوان است نه اطلاعات محرمانه و نه تحصیلات عالی بلکه نظم و چهارچوب مشخص بهدوراز توهمات است.
توهم کمبود سرمایه
خیلی از بازندگان با خود فکر میکنند که اگر سرمایه بیشتری و حساب بزرگتری داشتند حتماً در این کار موفق میشدند. همه بازندهها یا زنجیرهای از باخت های پشت سر هم حساب خود را نابود میکنند و یا با یک معامله فوقالعاده بد و غیراصولی بهیکباره باعث نابودی سرمایه خود میشوند.
اغلب پسازاینکه معامله گران غیرحرفهای مارجین کال میشوند بازار برمیگردد و در همان روندی که آنها انتظارش را داشتند قرار میگیرد.
بازنده به سرزنش خود و کارگزارش میپردازد و با خود میگوید: اگر حسابم یک مقدار بزرگتر بود و دوام میآورد الآن کلی در سود بود.
بازندهها این برگشتهای قیمت را مهر تأییدی بر روش خود قلمداد میکنند. آنها از حقوق خود، پساندازشان و قرض گرفتن پول از اینوآن مجدداً یک حساب کوچک دیگر باز میکنند. داستان مجدداً تکرار میشود و بازنده آنقدر به معامله خود اصرار میورزد و به ضرر بیشتری فرو میرود تا اینکه مجدداً مارجین کال میشود و کل پول خود را از دست میدهد.
پسازآن بازار مجدداً برمیگردد و پیشبینی بازنده را تائید میکند، زمانی که دیگر کار از کار گذشته و او پیشازاین کل پول خود را از دست داده است.
دقیقاً در همین زمان است که خیالپردازی و توهم در ذهنش شکل میگیرد که اگر یک حساب بزرگتر داشتم و مارجین کال نمیشدم الآن با برگشت قیمت به یک سود کلان رسیده بودم.
بعضی از بازندهها با نشان دادن سابقه معاملات موفقشان به دوستان و اقوام به جمعآوری پول از آنها میپردازند. تجربیات قبلی نشان میدهد حالا که سرمایه بیشتری برای کاردارند به سودهای بالا و خوبی دست پیدا خواهند کرد اما همه آن پول را نیز در بازار از دست میدهند درست بهمانند این است که بازار آنها را دست انداخته است. دلیل باخت یک بازنده کمبود سرمایه و داشتن حساب کوچک نیست بلکه ذهن او هنوز به تکامل و آمادگی لازم نرسیده است.
یک بازنده به همان سرعتی که یک حساب کوچک را نابود میکند میتواند یک حساب خیلی بزرگ را نابود کند. او بیشازاندازه معامله میکند و مدیریت سرمایه را رعایت نمیکنند. ریسکهایی که انجام میدهد خیلی بیشتر از ظرفیت حسابش است. فارغ از اینکه سیستم معاملاتیاش تا چه حد کارآمد است، یک سلسله از معاملات بد و احساس تمام سرمایهاش را به نابودی میکشاند.
معامله گران اغلب میپرسند چه مقدار پول برای شروع معاملهگری لازم است؟ آنها میخواهند موجودی حسابشان مقداری باشد که تحمل ضررها و اشتباهاتی که در اوایل کارشان مرتکب میشوند را داشته باشند تا بتوانند در آینده این ضررها را جبران کنند. درواقع انتظار دارند قبل از اینکه به سوددهی برسند مبالغ هنگفتی ضرر را متحمل شوند.
رفتار آنها مانند مهندسی است که میخواهد با ساخت چندین پل که هر یک به دلیلی به خاطر یکی از اشتباهاتش فرومیریزد سرانجام به دانش ساخت یک پل شاهکار دست یابد یا مانند جراحی است که بخواهد با کشتن تعداد زیادی در اتاق عمل و تمرین بر روی آنها به دانش و تجربه درآوردن صحیح آپاندیس دست یابد.
معاملهگری که بخواهد در این کار دوام بیاورد و به کامیابی برسد باید باخت های خود را کنترل کند و درواقع مدیریت ریسک انجام دهد. برای این کار باید چندین سال را به یادگیری شیوه صحیح معاملهگری اختصاص دهید و در ابتدای کار تمام سرمایه خود را درگیر نکنید. از اشتباهات کوچک و بزرگی که در حساب کوچک خود انجام میدهید درس بگیرید و هرگز مجدداً آنها را تکرار نکنید. آماتورها انتظار ضرر در یک معامله را ندارند و نمیخواهند بپذیرند که ضرر هم جزئی از این کار است. این اعتقاد که مشکل من فقط کمبود سرمایه است باعث میشود که اینگونه معامله گران همواره از پذیرفتن دو حقیقت تلخ شانه خالی کنند:
- فقدان انضباط در معاملهگری، فقدان یک مدیریت سرمایه صحیح در معاملات.
- تنها مزیت داشتن یک حساب بزرگ این است که هزینه خدمات و امکانات نسبت به اصل سرمایه مبلغ ناچیزی خواهد بود. (کسی که یک حساب ۱ میلیاردی را مدیریت میکند اگر ۱۰ میلیون بابت سمینار و ابزار و لوازم موردنیاز خودپرداخت کند تنها ۱ درصد از اصل سرمایه خود را هزینه کرده است اما کسی که با داشتن یک حساب ۲۰ میلیونی دقیقاً همانقدر برای خرید امکانات و خدمات هزینه کند درواقع ۵۰ درصد از سرمایه خود را خرج کرده است.)
قهرمان پرستی
بیشتر مردم در ظاهر آرزوی آزادی و استقلال دارند اما بهمحض اینکه تحتفشار قرار میگیرند بهسرعت تغییر عقیده داده و به دنبال رهبری پرقدرت و تأثیرگذار هستند. معامله گران نیز هنگامیکه درمانده میشوند سعی میکنند از میان افراد پرآوازه در این کار یک نفر را بهعنوان رهبر و راهنما انتخاب کنند که به آنها بگوید چه بکنند؛ اما باید این تصور را که فرد دیگری میتواند ما را ثروتمند کند از ذهن دور کرد و به این باور رسید که خودمان رهبر امور خودمان هستیم تا بتوان باثبات و ادامهدار به دنبال کسب موفقیت و ثروت باشیم.
معامله با چشمانی باز
کسی که بخواهد در این بازار برنده باشد علاوه بر روانشناسی فردی باید به دو اصل سیستم معاملهگری منطقی و یک مدیریت سرمایه قوی نیز توجه نماید. اینها مانند پایههای یک صندلی هستند که اگر هر یک از آنها را برداریم صندلی همواره با شخصی که بر روی آن نشسته است واژگون خواهد شد. بازندگان صندلی خود را بر یک یا حداکثر دوپایه بنا میکنند و معمولاً تمام تمرکز خود را بر روی سیستم معاملاتی معطوف میکنند و از روانشناسی و مدیریت سرمایه غافلاند. پس معاملات شما باید با چشمانی باز بر مبنای قوانین روشن و تعریفشده باشد. شما ملزم به تحلیل احساسات و عواطف خود هستید تا مطمئن شوید تصمیمی را که اتخاذ کردهاید کاملاً منطقی است نه از روی احساس٫ مدیریت سرمایه را باید طوری در حساب خود به اجرا درآورید که با چند ضرر پشت سر هم تمام حسابتان را از دست ندهید.
جمعبندی:
انجام معامله و سرمایهگذاری در هر حوزه نیازمند شناخت عواملی است که در روند سرمایهگذاری موثرند. روانشناسی دادوستد یکی از نکاتی است که از دو جنبه فردی و جمعی باید به آن پرداخته شود. امید است با مطالعه مطالب این چنینی، آگاهی لازم در خصوص اتخاذ تصمیم صحیح و منطقی موثر باشد.